- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه ( ترجمه ای از خطبۀ حضرت)
پای بر بال ملائک، گفت: ساکت کوفیان! دخـتر شیرِ خـدایم؛ گوش بسـپارید: هان! کوفیان من دُخت زهرا و عـلیام، زیـنبم سر بیاندازید پائـین! کـور باید چـشمـتان |
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
وقـتی بـرای عـشـق انگـشـتـر نمانده یعـنی که عـباس و عـلی اکبر نمانده حالا تـویی بـانـو نبـردت فـرق دارد این بیـشۀ خـونین که بیحـیدر نمانده |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
هرچه دارم نذرِ تو اِی ثروت عالَمْ حسین چند دِرهم خرج شد تا شد تنت دَرهم حسین رفتی و بیتو شدم همراهِ نا مَحرم حسین تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم ... حسین |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
زیـبـا هـلال یک شـبه، ای سایـۀ سـرم بـالا نـشـسـتـهای مـرا مـیکـنـی نـگـاه عـالـم هـمـه پـنـاه به نـام تـو مـیبـرنـد حالا ببین که خواهـر تو گـشته بیپـناه |
ترجمه ای از خطبۀ حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
مـن از نـواحـی «الـلـهُ نـور» مـیآیـم مـن از زیـارت سـر در تـنـور میآیـم مـن از مـشـاهـدهٔ مـسـجـدالـحـرام وفـا من از طـواف حـریـم حـضـور میآیم |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام ورود به کوفه
سلام ای شهر کوفه شهر حـیدر مـنـم بـنـت عـلی و بـنت کـوثـر |
ورود کاروان اسرای اهل بیت به کوفه ( مدح و مرثیۀ حضرت زینب)
بازار کوفه از چه رو در ازدحام است زخـم زبـان بر زخم کهـنه الـتـیـام است |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در کوفه
ای که فـراز نـیـزه تو را آشـیـان شده بنگر مرا که ناقـۀ عـریـان مکان شده حـرفی که نه! اشارهای حتی نمیکنی! از آن زمان که هم سخنت خیزران شده |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در کوفه
خواهرت تفـسیر کرد آیات قـرآن تو را سنگ خوردم تا نبـینم سگ باران تو را چند شب پیشم نبودی گیسویت آشفـته شد بعد من کی شانه زد موی پریشان تو را؟! |
ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر کوفه
خـبر پیچـیـد تا کامل کـند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را غـروبی تلخ، بادی تلـختر از دور میآمد که خم میکرد زیر بار اندوهش کمرها را |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر امام
خواستم جانـم زره باشد برایت، دیر شد حلقههای زخم از پا تا سرت زنجـیر شد منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در کوفه
من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود سـفـرم بود، ولی هـمـسـفـرم هیچ نبود رفت سامان من از بیسر و سامان شدنت با سرت جز قـدم در به درم هیچ نبود |
مناجات با سیدالشهدا و مصائب ورود اهل بیت به کوفه
مـا آب از دو دیـدۀ گـریـان گـرفـتهایم از سفـرۀ شـماست اگر نـان گرفـتـهایم روزی ما به دست شما میخـورد رقـم پس رزق را ز دست کریمان گرفتهایم |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
میرفـتـم و گـدازه صفـت میگـداختم تـا دیـدهام یـکـایـک شان را شـنـاخـتم رد گشتم از صف صدقات و نگـاهها در هـر ردیـف قـافـیـهها را نـبـاخـتـم |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بیتو دل غم پرور زینب به سان شمع میسوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادرجان بتاب از نوک نی بر محمل خواهر! برادرجان جـمـال بـیمـثـال کـبـریـا! وجهالله اعظم چرا بستی نقاب از خون و خاکستر؟ برادرجان |
مصایب ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کوفه
آوَرد میـانِ شهـر زینب حـیـدرش را آن خطبههای قاطع و شور آورش را با هـیـبتِ زهـرایـی خود این عـقـیـله آوَرد در کـوفـه سپـاه و لـشگـرش را |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
ای به جسم چاک چاکت مانده جای نیزهها وی سر نورانیات شمس الضحای نیزهها |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین ای درد عـالمی به نگـاهت دوا حسین تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر با پـای نـیـزه دار جـلـوتر بـیـا حـسین |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در کوفه
این همه انگـشتها بالا ز چیست؟! روز روشن وقت استهـلال نیست روز روشن روی نی، وقت زوال کس ندیـده خـون بریـزد از هـلال |